توی چشمهایش شعله بود. صفا شعله می کشید. آشپزخانه "دایی علی" هم به خاطر او خوش ترین غذاهای شهر را می پخت. سی سال بود هر جای شهر هر کسی می خواست آشپزخانه بزند، می توانست مجانی از این اسم استفاده کند تا کارش بگیرد!

سی سال بود غذای روضه ها را پخته بود.

پنج ماه پیش که زنش را خاک کرد از همان سر خاکش چند تخته فرش روانه خانه مردمی کرد که  از قبل نشان کرده بود.عوض مراسم هفت. 

و این آخر وارستگی بود که دیروز بدون تشییع بدون مراسم !خودش روانه گور شد! حتی برای زحمت ندادن به بهداشت یک کیت تست کرووید هم خرحش نکردند این تجلی وارستگی بود که عاقبتش را گرفت! تا در غریبی به سفر آخر برود و هر کس پرسید او هم؟ جوابش : نمی دانیم باشد.

وارستگی های انسانی به مقیاسی که در آن زندگی می کنیم متنوع است. پنجره ای است اندازه خانه ای که تو بودت را مستقر کرده ای در آن

من با این که از عالمی ریزریز به اندازه اتمها و ملکولها خبر دارم بنا ندارم خودم را دلمشغول آن عالم بکنماصلا برایم بی معنی است که هر روز همه چیزم را در رویارویی با حریفی به اسم کرووید نوزده ضدعفونی کنم! این آخر وظیفه من نیست! کس دیگری توی من میکرو ارگانهایی برای این کارها تعبیه کرده است یا آنها خودشان از عهده برمیایند یا نه! که اگر نه بهتر است پنجره وارستگی را باز کنیم و بپریم بیرون.ما نکنیم داروین با تنازع بقایش می کند: قویترها ضعیفتر ها را از بین می برند!

البته وارستگی و مسئولیت گریزی خیلی وقتها با هم برادرند!

اما مرگ که خودش وارستگی بزرگ است، چیز خوبی است به هر حال خصوصا برای مردی و ملتی که زورش نمی رسد در این دنیا خوب زندگی کند.

چقدر خوشحال شدم وقتی خبر شدم پنجره ای باز شده است برای بیرون رفتن ملت درمانده ی لای درمانده ی سر راه نشسته ی چشم به راه نشسته ای که شرارش بر او حکومت می کندچقدر مایه ی بهجت و سرور خواهد بود اگر این ویروس یقه کسانی را بگیرد که دست ملت به دامن قبایشان هم نمی رسد اما آنها نشسته اند روی ملت!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها