رمان قشنگی مال عهد پیشامدرن توی پیچا پیچ تپه ها و دهاتی که جزیره وار هر کدامشان دنیایی بودند و "ارتباطات" مبتذلشان نکرده بود. طوری هر تپه و دره ای برای خودش دنیایی بود که به راحتی نه ماه تمام مادری از بچه هشت ساله اش بیخبر می ماند در حالی که بچه اش یکی دو روز پیاده فاصله نداشت با او.

و قصه قصه قصه.توی خون و جوب و ریگ هر دهی و هر تپه ای و هر زمینی قصه بود. قصه ها همه یکی بود و به هم می پیوست. کل ماجرا یک قصه بود.آخیش که دل چقدر از این قصه ها خواسته بود.

اینجه ممد ورق یک روزگار را با قدرت شجاعتش برگرداند. یک ورق سهمگین قطور راکاری که او کرد بیشتر از تمام کارهایی که درباره آرمانشهر کرده بودند دلم را خوش کرد و ساز نو را توی دلم ساز کرد:

بی جلوه ات آرزو بی حاصل بی تو در باغ دل خود  نرو ید سرو آرزویی

بعد از آن تمام به دعا نشستن های جمعیت در نظرم تفردهای نم گرفته ی مکرر و ملال آوری بود که اثری بر روزگار نداشت و تا اثر اجتماعی به جا نماند هیچ کاری انگار نشده است. هیچ! هیچ آهی در هیچ کوهی بدون آن کاری که اینجه ممد کرد! و اینجه ممد چه کرد؟ کار بزرگی با نیت خالص و عزم شجاعانه و تیزاندیشی صاعقه وار .اما بدون مقدماتی که مارکس استفراغشان کرده باشد و سازمان بندی های ترشیده ای که روسری قرمز ها و کمر بند قرمز ها و ال ها و بل ها پیش را گرفته باشند .بدون همه اینها ورق یک روزگار را برگرداند.حالا دیگر تو هم دلت می خواهند خاصه که رجب پر باران بوده و تمام در و دشت به شقایق نشسته اند و تو داری بر جاهایی مرور می کنی که عادت کرده بودی شکل بیابان ببینیشان همه جا آذین بسته شده و همه سبزی ها و سرخی ها در تب و تاب یک انتظار است. انتظار داغ! بی جلوه ات آرزو بی حاصلبی جلوه ات مناجات شعبانیه را هم تار عنکبوت می بندد.نه غلطی.مناجات شعبانیه هم زمزمه خواستن تو است با خداخدایی که داعش را و یمن را و باران را تمام مقدماتی که مرد و مردانه برای آوردن تو شرط  کرده بود را آوردهنمی دانم سر آوردن تو با ما چه معامله ای خواهد کرد

یا الهی و ربی .

قبر علی بن مهزیار را هم آب خواهد برد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها