ماندگی از درماندگی بهتر است و درماندگی از لای در ماندگی

عقب ماندن و ابزار کار کم بازده داشتن و توی گل و کود کاشت و داشت ماندن و کم بهره از دانش روز ماندن بهتر است از افتادن به حال و روز در حال توسعه ای که هم رکود دارد چون کاسبی هایش واقعی نیست هم تورم چون نونش را توی خون ربا تریت کرده و به خورد بچه هایش داده 

و در حال توسعه توی برهوت بی مانع و حالا شاید بی راهنما بودن بهتر از وضعیت فعلی ماست درحال توسعه توی زندان در حال تنگ تر شدن! یعنی رکود و تورم و تحریم با هم!

ناخودآگاه جامعه لای در مانده پر از درد است. 

دیشب پسرم سطل آشغال را وسط آشپزخانه خالی کرد در اعتراض به این که چند ثانیه دیر تر از آنی که می خواسته لقمه برایش گرفته امهیچ مذاکره ای هم توی کتش نرفت دیدم زیادی شلوغ کرده گفتم یک تحکمی از خودم نشان داده باشمآخ که چه دردی داشت این تحکم ناگهانی ام!

گذاشتمش توی اتاق و سریع برای این که فرصت نکند بیرون بیاید در را بستم .با تمام زورم چند دقیقه در را نگه داشتم که بالاخره بچه از میان گریه این کلمات را به زبان آورد.انگوشتم انگوشتم

در را باز کردم و دیدم  و من و تحکمم و در .انگشت ظریف بچه را لای در گذاشته ایم!

انگشتش تو رفته بودچه دردی کشید بچه بیچاره چنان از درد ریز ریز و عمیق هق هق کرد که از حال رفت!

حالا ناخودآگاه من پر از درد است. ناخودآگاه رستمی که سهرابش را لای در گذاشته است. ناخودآگاه پدافند هوایی ای که بچه های خودش را به جای کروز زده

این ناخودآگاه جامعه ی گرفتار ماست جامعه ی لای در مانده

ای کاش ای کاش همانطور مثل صد سال پیش .حالا نه صد سال پیش.صد و ده سال پیش "مانده" مانده بودیم .عقب مانده مانده بودیم

این را آرمانطلبانه می گویم، مدتیست می گویم .قبل از چشیدن درد لای درماندگی هم می گفتم. از روی بیچارگی نمی گویم

اما از روی بیچارگی هم جا دارد آدم بگوید!

------بعد نوشت:

چندی پیش با اسلامیک لفت آشنا شدم. بد نبود. بصائری به دست می داد. جارویی بود که اجازه میداد به جای هر بار خم شدن برای برداشتن آشغالی همه را با یک جارو از فاصله ای ایستاده، روبید .مثلا روضه پناهیان را به الیگارشی رانت خواری و فضای امنیتی و رد صلاحیتهای شورای نگهبان آره خوبی چپ اسلامی این بود که آدم را از غافلگیر شدن با خبرهای خام نجات میداد و تحلیل دست آدم میدادمیشد همه را به هم بافتبافتنی کار نه ای است همانطور که چپ به قول خودشان مونث است. پس بنابراین حرف حسابی این است که باید با راست ازدواج کند .یکی از ن دائمی یا صیغه ای اش بشود و دائم به جانش قر بزند  و از او مطالبه کند و البته که به او تمکین کند یعنی درهای بهشت اندیشه و سخن پردازی و آرمانگرایی اش را به روی او بگشاید تا صاحب حرمسرا در آنها بچرد و تفریح کند و بعد از نه ماه هم یک ونگ ونگوی دیگر سر بر کند و به این ترتیب با چهارصد تا بچه ای که به جان این رحیمی بیچاره می اندازد که وقتی می رود اداره سر کچلش می خارد او را به راه  انسانیت و عیالواریت بیاورد و نگذارد خودکامگی و رفیق بازی و کباب و رباب های در داخل ساختار قدرت بلایی به سرش بیاورد که یهوکی دیدی کلا شد یکی جفت لنین !و شاه عباس و غیره.این را خیال می کنم علی هم در نهج البلاغه گفته است. علی جانم ندیدم گفته باشد حق راعی بر رعیت ولایت پذیری است. (داستان تنور امام صادق را البته یادم هست ولی.) آنجایی را که من خواندم  علی جان نوشته بود  درست است که راعی را باید اطاعتش بکنند اما یادشان نرود که نصیحتش هم بکنند! این را حق راعی بر رعیت دیده بود. و انگار آدم تنها اینطوری می تواند چپ و راست را جفت کند. تنها راه بیرون رفتن از تناقض ضخیمی که بین حاکمیت و حفظ نظام  و آرمان طلبی و آزادی خواهی و به چالش کشیدن نظام می شود تصور کرد!

خلاصه بعد از مدتی با چپ اسلامی همراستا شدن روزی چپ اسلامی را لفت دادم .یعنی بعضی بافتنی هایش خیلی زهوار در رفته بود. و آدم برای فکرش دنبال لباس خوب می گردد

اما برهنگی این روزها .رفتار کم مزه و کم افتخار آدم بزرگهای این روزها.آن شهادت عظیم و این سکوت سیاه.وآن دود و گل داغ که از آسمان بارید، دلم را برای چپ اسلامی تنگ می کند. و می آیم و خوشبختانه می بینم که این دخترک زیبا و شاعرانه تمام دوشیزگی اش را هنوز حفظ کرده و نه به عقد هیچ اپوزشنی در آمده و نه طور دیگری کسی را کرده

هنوز می شود از او خواستگاری کرد.مهریه اش عدالت طلبی استدرست است لباس سیاه این روزها به تن کرده و می گوید عزادارم .اما ضمن عزاداری یتیم و بی سرپناه هم شده است .دختر یتیم زودتر به شوهر دل می دهد!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها